همیشه لحظه ی آخر که میشه

دلم میخواد بازم اینجا بمونم

آخه من کفتر جلد همین جام

واسم سخته برم از آشیونم


گداتو پررو کردی که گذاشتی

همه خواسته هاشوازتو بگیره

بازم یه خواسته داره از تو آقا

میشه اینجا بمونه تا بمیره

 

دیگه فرقی نداره زنده باشم

واسم اینجا بودن خیلی مهمه

منم مجنون تو اما آقاجون

تو عشق وعاشقی لیلی مهمه

 

همون گوشه کنار صحن قدست

برای آخرین دفعه می شینم

شبیه نقاشی بچگی هام

یه کفتر روی یه گنبد می بینم


باکلی اشک وآه وبغض وگریه

سلام آخرو میدم و می رم

یادت باشه میخوام تو ضامنم شی

منم مثله همون آهو اسیرم


پ.ن:بعداز مدت ها آیینی ننوشتن با این کارهم آدم میتونه خوشحال شه...اولین تجربه ی ترانمه با انصاف نقد کنید لطفا...